لاکچری شو✅
رشت
تازگیا اینجا بوده
26 فروردین 1404
رمان سپیده عشق
گرچه نمی دانست چرا می رود و چه باید بکند. ولی حسی در درون، او را به رفتن تشویق می کرد و هیجانی ناشناخته وجودش را در خود می گرفت. گویا با معشوق خود وعده دیدار داشت. در طی راه تا گورستان این حالت عجیب با شوق بیش تری ادامه یافت و زمانی که در انتظار آمدن او نشسته بود احساس کرد لرزش دستانش مهار کردنی نیست. با صدای پای هر زنی که از آن نزدیکی عبور می کرد قلبش به تپش می افتاد ولی وقتی عبور بی تفاوت او را از کنار سنگ قبر می دید آرام تر می شد. کم کم خورشید در آسمان آبی در افق مغرب پنهان می شد ولی هنوز نشا
اولین نفر نظرتو بذار
58,000تومن
240,000تومن76%